English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7693 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
it is beyond my strength U زورمن به ان نمیرسد
it is too much for my strength U زورمن به ان نمیرسد
nothing venture nothing have U ادم کم دل بجایی نمیرسد
cheating does not prosper U دغلی بجایی نمیرسد
he is a stranger to me U او اشنا بنظرم نمیرسد
I just can't think of anything. U هیچ چیز به فکرم نمیرسد.
doodad U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
mongoose or mun U که مارهای زهردارمی کشد و بخودش اسیبی نمیرسد
doodads U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
thereto U بدان
wherunto U که بدان
thereunto U بدان
hung start U شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
whereat U که بدان جهت که در انجا
according as چنانکه بدان سان که
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
estate by curtesy U در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
n tuple U N جایی
inopportuneness U بی جایی
someplace U جایی
wherever U جایی که
minx U زن هر جایی
someplace U یک جایی
charnel house U جایی که
inopportunity U بی جایی
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
transposition U جابه جایی
translocation U جابه جایی
displacement U جابه جایی
shifted U جابه جایی
shift U جابه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
gas log U جایی که گازمیسوزد
banal U همه جایی
commonplace U همه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
shifts U جابه جایی
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
synaesthesia U جابه جایی حسی
synesthesia U جابه جایی حسی
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
to go about U ازجایی به جایی رفتن
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
attender U شخص حاضر در جایی
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
come from <idiom> U بومی جایی بودن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
stand clear U جایی را ترک کردن
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
drive displacement U جابه جایی سائق
somewhere U یک جایی دریک محلی
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
somewheres U یک جایی دریک محلی
locomotion U جابه جایی حرکتی
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
pentarch U یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
to a in U باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
tie down <idiom> U منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
bone dry U جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
cat burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
intruder U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
litmus U ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
no-show <idiom> U شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
flag station U جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
funny bone <idiom> U جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
altar-stair U [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
dump U جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر
altar-steps U [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
overlaps U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlap U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
regional breakpoint U نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
scarf weld U جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
Creches U [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
inserting U مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
insert U مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserts U مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
gas fittings U اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
to buzz off U گم شدن [به چاک زدن] [دور شدن] [از جایی یا کسی]
colony U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
to prospect for gold U جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
universal U آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
Nomatic rugs U قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
Recent search history Forum search
2purchase off the registry
3in rell with god
1where they cheated their workers for centuries.
1he booted them off to the isle of the lost
1تاندانسیو
2چشمتون روشن چي ميشه
1size of the hypolimnetic oxygen debt
0نقد و نظر آزاد ولی دشنام و فحش ممنوع: دوستان عزیز بویژه عدالت خواهان جنبش روشنایی اولا خوشحالم که همه مردم حق و باطل را بخوبی تشخیص دادند و دوما خوشحالم که حداقل خوبان و بدان از هم تمیز شدند و دیگر هر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com